ژست های خواب
در گذر این لحظات پر شتاب زمان
خاطره ی خواب کودکان
نمیدانم قصه های مادر بزرگ با شروع یکی بود یکی نبود را اصلا پایانی بر آن بود؟!
مادربزرگ تجربه خیال خود را گفته بود
"چشم ها نگهبان دلهایند"
یا من در اولین پیچ کوچه ی دلباختگی در خواب فردا گم شدم و کسی پیدایم نکرد
اگر خواب بودم
در خواب ماندم...........
حتی کسی بیدارم نکرد
روز دوم تولد تو بیمارستان زیر بغل مامانی تخت و پخت خوابیده بودی
6 روزگی
10 روزگی
16 روزگی
30 روزگی ، وقتی بعد از شیر خوردن خوابت برده بود
36 روزگی، وقتی به خاطر کولیک رو شکم خوابونده بودیمت که دل دردت خوب شه
38روزگی،وقتی خودتو سمت مامانی میکشونی که شیر بخوری و از جات میای بیرون
39روزگی،خواب خرگوشی،از بس شیطونی تو خواب هم زیرچشمی همه جا را میپایی
44 روزگی
52 روزگی، ماه محرم، وقتی علی اصغر شده بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی